ادبیات

احتمالا گم شده‌ام

کتاب احتمالا گم شده‌ام نوشته سارا سالاربرچسب

احتمالا گم شده‌ام

انتخاب کیفیت کتاب
خوانده نشده و یا با احتیاط خوانده شده
عدم / حداقل مصرف شدگی
دوستدار محیط زیست
بدون خط خوردگی و یا هرگونه یادداشت شدگی
مناسب برای هدیه دادن
تعداد موجود در انبار : ۵ عدد
قیمت نو این کتاب :

۱۶۵٬۰۰۰ تومان!

تایید کیفیت توسط ریباکس!

۱۰۷٬۵۰۰ تومان
۹۶٬۷۵۰ تومان
۱۰%
کیفیت : در حد نو
#رمان_ایرانی
#ادبیات_معاصر
#رمان
#جایزه_ادبی
#ناشران_برگزیده

معرفی کتاب

احتمالا گم شده‌ام

فکر می کنم چه عجب! بعد از مدت ها خودم را از قید و بند این که به کسی توضیح بدهم نجات داده ام... خنده دار است، خودم را از قید و بند این که به بتول خانم توضیح بدهم نجات داده ام، خودم را نجات داده ام، خودم را... صدای در را می شنوم که محکم به هم می خورد... اگر مجبور نبودم دنبال سامیار بروم، حتما تمام روز همین جا دراز می کشیدم... گندم می گفت برای دراز کشیدن و فکر کردن و فاتحه ی یک روز را خواندن باید بهم درجه ی دکترا بدهند... خودم را می رسانم به میز آرایشم. پشت چشمم کبودتر از آنی است که بشود راحت قایمش کرد. تند تند آرایش می کنم... مانتو و شلوارم را می پوشم و روسری ام را سرم می کنم... تند تند کیف و موبایل و عینک و بطری کوچک آبم را برمی دارم و از در می زنم بیرون... بالا چند لحظه ای جلو پله ها می ایستم و بعد تمام پله ها را می دوم پایین، تمام این ده طبقه را... پایین عین گوسفندی که همین الان خرخره اش را بریده باشند به خرخر می افتم. همان جا کنار دیوار می نشینم و نفس می کشم... یاد گندم می افتم که همیشه با داشتن از پله های خوابگاه می دوید بالا، یا می دوید پایین. به قول خانم حکیمی هیچ وقت نمی توانست مثل بچه ی آدم از این پله ها بالا و پایین برود. نفسم که جا می آید می روم توی حیاط... بوی مهر همیشه دلم را مالش داده؛ اما امسال فقط دلم را مالش نمی دهد، دلم را از جا می کند. روی برگ های زرد و قرمز و قهوه ای توی باغچه راه می روم و سعی می کنم به صدای خش خش شان گوش کنم... دوباره دلم سیگار می خواهد؛ اما می دانم اگر سیگار داشتم و می کشیدم، حتما همین جا روی همین برگ ها بالا می آوردم. دکتر پرسید: «کی با گندم آشنا شدی؟» گفتم: «سال اول دبیرستان.» قبل از این که سر و کله ی کسی توی حیاط پیدا شود، می روم توی پارکینگ. ماشین توی پارکینگ نیست. دلم هری می ریزد پایین... چند لحظه ای فکر می کنم تا یادم بیاید دیشب ماشین را نیاورده ام تو. وقتی کیوان هست امکان ندارد حتا یک شب ماشین را توی کوچه بگذارد. سوار می شوم... کمربندم را می بندم... شیشه را پایین می کشم... در بطری را باز می کنم و یک نفس نصفش را سر می کشم... رادیو را روشن می کنم و راه می افتم...

کتاب ارزش معنوی دارد ، ولی ما به ظاهر و سلامت آن هم خیلی دقت میکنیم.
خرید کتاب از ریباکس یعنی ارزان، مطمئن و آسان.

کتاب های مشابه

مشاهده همه

کتاب های دیگر از این ناشر

مشاهده همه
نظرات

0 نظر

نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکنید!

نظر خود را درباره این کتاب بنویسید!

نظر شما بعد از تایید نمایش داده خواهد شد.